یه سری آدما رو دیدین که رنگی پنگی میکنن زندگی رو؟ من خیلی وقته که دیگه چیزی هیجان زدم نمیکنه و همیشه منتظر یه چیزیم که به خودم بگم ارزششو داره. اما دریغ از اتفاقی!
ولی یه دونه از این آدما که قبلتر گفتمو هرروز توی دانشگاه بعد از هر کلاس میبینم. میبینم که خوشحالی نه که فقط از لبخندش بلکه از چشماش بیرون میزنه.
دیروز دوباره توی حیاط دانشکده دیدمش و رفتم سمتش. گفتم:«چی باعث میشه اینقدر از زندگی لذت ببری؟» گفت:«هرچیز کوچیکی؛ یعنی هرچیز کوچیکی که خودم ساخته باشمش. من منتظر یه چیز بیرونی نیستم. مثلا امروز که از خواب پاشدم، تصمیم گرفتم یه پنکیک وانیلی برای خودم درست کنم. بعد پیرهن سفیدمو بپوشم و بعد عطر مورد علاقمو بزنم.»
فکر کردم من خیلی وقته که دیگه نمیدونم علاقه مندیام چیه؛ ولی باید از یه جایی آزمون و خطا رو شروع کنم. خب میتونم از آدم مورد علاقم بپرسم.
گفتم:«عطر مورد علاقتو میشه بدونم؟» گفت:«بلک»
برای کجا مناسبه؟
این عطر گرم و شیرین برای فصلهای پاییز، زمستان و بهار و همچنین قرارای دوستانه مناسبته.