توی باشگاه همه داشتیم عرق میریختیم و یه جوری گرمای تابستون از دیوارهای بتنی رخنه کرد بود تو سالن که باورت نمیشد. با هر مشقتی بود هر ست ۵ تایی و ۱۰تایی که داشتم و عرق ریزون میزدم. اومدم سراغ کیف ورزشیم که بطری آبم رو بردارم یهو یه بوی خنک و بهشتی خورد تو صورتم که ناخواسته گل از گل صورتم شکفت و با شوق سرم برگردونم ببینم کی داره عطر میزنه. دیدم مربی مثه تبلیغای تلویزیونی برگشت به طرفم و دستش رو دراز کرد و گفت میخوای عطر سان جاوا بزنی بلکم یکم خنک شی و بو خوش بدی؟