«تغییر ماهیت عشق به عادت»، عبارتی که امروز از گفت و گوی دو جوان احتمالا دانشجو شنیدم. ذهنمو خیلی درگیر کرده بود. عادت کردن خیلی ترسناکه و همچنین امنه. هر از دست دادنی رو امن میکنه و هر نرسیدنی رو.
میترسم از اون روزی که به نرسیدنام عادت کنم. نمیدونم تا چه حد میشه با قواعد زندگی جنگید. اما اینکه آدم قبول کنه دست روی دست بذاره، ناامید کنندست. اما بعدتر فکر کردم عادت شاید حسا رو از آدم نگیره. مثلا من همیشه از شیرموز خوردن لذت میبرم؛ اگه توجهمو ازش نگیرم. همیشه از شعر خوندن لذت میبرم، اگه متوجهش باشم. تصمیم گرفتم به بیرون از خونه برم و از این کار لذت ببرم. لباسامو پوشیدم و عطر آنژه رو زدم. یاد اون روزی افتادم که چقدر با وسواس انتخابش کرده بودم؛ ولی حالا انگار یادم رفته بود. مثل روز اول با همون شوق نفس کشیدمش. چه بوی یاس و مریمی!
برای کجا مناسبه؟
برای قرارهای دوستانه و عاشقانه
برای فصل بهار و تابستان